تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که روز عشق فرنگی (ولنتاین) و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) یا همان ولنتاین ایرانی به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند یعنی ۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) و ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) !
چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک، شکلات و … در کشورمان باب شده است. اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در روز ولنتاین باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند...
تاریخچه روز ولنتاین:
روز ولنتاین-تاریخچه کامل و دقیق ولنتاین در دست نیست و آنچه از پیشینه روز ولنتاینمیدانیم با افسانه درآمیخته است. امروزه کلیسای کاتولیک به این نتیجه رسیده است که حداقل سه قدیس وجود داشتهاند که همگی به شهادت رسیده اند، به همین دلیل چندین افسانه سعی در بازگوئی تاریخچه آئین ولنتاین دارند.
روز ولنتاین-در صده سوم میلادی که مطابق میشود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بودهاست بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشتهاست از جمله اینکه مردان مجرد نسبت به آنانی که همسر و فرزند دارند سربازان جنگجوتر و بهتری هستند. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن میکند. کلودیوس به قدری بیرحم وفرمانش به اندازهای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. اما کشیشی به نام والنتاین (والنتیوس)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری میکرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار میشود و دستور میدهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان میشود. با توجه به آنچه که در افسانه آمده کشیش ولنتاین برای او نامهایی نوشته و آنها را با نوشتن «از طرف ولنتاین تو» (From Your Valentine) امضاء کرده است، اصطلاحی که تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته و به وفور بر روی کارتهای ولنتاین مشاهده میشود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق بر خلاف قانون کلودیوس دوم اعدام میشود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق میدانند و از آن زمان ولنتاین تبدیل به نمادی برای عشق شده است.
هدیه روز ولنتاین :
در کشورهای اروپایی و امریکائی دادن شکلات به عنوان هدیه روز ولنتاین از شهرت خاصی برخوردار است. تزئین شکلات و پختن انواع ان نیز از آداب روز ولنتاین به شمار میرود. از نظر علمی هم ثابت شدهاست که خوردن شکلات دات یا همان سیاه میزان عشق را در انسان بالا میبرد البته نه مصرف بی رویه ان.
تاریخچه سپندارمذگان:(ولنتاین ایرانی)
ولنتاین ایرانی :در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بودهاست. در تقویم ایرانی دقیقا مصادف است با ۵ اسفند که در گاهشماری کنونی برابر است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها 4 روز پس از روز ولنتاین. این روز سپندارمذگان یا «اسفندارمذگان» نام داشتهاست.
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین میدانسته اند. فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان “روز عشق” به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هر یک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بعنوان مثال روز اول “روز اورمزد”، روز دوم، روز بهمن معنی “سلامت، اندیشه” که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی “بهترین راستی و پاکی” که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی “شاهی و فرمانروایی آرمانی” که خاص خداوند است و روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند.
سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا میکردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میکردند. اخیرا گروهی از دوستداران فرهنگ ایرانی پیشنهاد کردهاند که به منظور حفظ فرهنگ ایرانی سپندارمذگان بجای ولنتاین به عنوان روز عشق گرامی داشته شود.
سلام عزیزان درسته که من مدیروبلاگهای زنجیره ایم ولی این پست حرف دلمه بخدا
معنی اسم وبلاگ من یعنی پریشان میدونیدچرا چون دوسه تااتفاق بزرگ واسم پیش اومده که فراموش شدنی نیست ونمیتونم فراموششون کنم ازاین اتفاقات برای خیلیاپیش میاد شاید برای خودشما
ازاین به بعد میخوام اگه بشه مطالب عاشقانه جدایی وتنهایی وامسال اینارو یجوری کنم که مطلب تکراری نباشه اگه مطلب یااتفاق خاص غاشقونه ای مد نظرتونه بنویسید و واسم بفرستید خوشحال میشم وبانام خودتون تووبم منتشر میکنم
باتشکر مدیر وبلاگهای زنجیره ای
نوشته شده توسط AMIN در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1398برچسب:,
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟
پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم
دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!
پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم
دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!
پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی
چون صدای تو گیراست
چون جذاب و دوست داشتنی هستی
چون باملاحظه و بافکر هستی
چون به من توجه و محبت می کنی
تو را به خاطر لبخندت دوست دارم
به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد
چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت
نامه بدین شرح بود :
عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم
دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟
نه
و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم
نوشته شده توسط AMIN در سه شنبه 22 فروردين 1398برچسب:,
کلمه ولنتاین در اصل به معنی فردی بود که نامش از جعبه مخصوص بیرون می آمد و به عنوان محبوب برگزیده می شد. این روند تا سال های ۱۵۰۰ میلادی ادامه داشت. حدود سال ۱۵۳۳ ولنتاین به قطعه کاغذ تا شده ای گفته می شد که نام محبوب روی آن نوشته شده بود. پس از سال ۱۶۱۰ هدیه ای بود که به این فرد خاص داده می شد و از سال ۱۸۲۴ به شعر، نامه یا قطعه ادبی بدل شد که برای محبوب نوشته می شد. اگرچه ولنتاین هر سال روز ۱۴ فوریه جنش گرفته می شود، اما اصل آن به جشن رومی ها به نام لوپرکالیا بازمی گردد که در ۱۵ فوریه برگزار می شد. در این جشن حاصل خیزی و باروری گرامی داشته می شد. ارتش رومی ها در آن زمان کشورها را از لحاظ اجتماعی و طبیعی مورد تاخت و تاز قرار می داد. هنگامی که رومی ها به فرانسه حمله کردند فستیوالی به راه انداختند که در آن پسران رومی نام دختران رومی را از یک گلدان بیرون می کشیدند تا همسرشان شود و سپس آن جفت در روز فستیوال هدایایی ردوبدل می کردند. این جشن مربوط به مشرکین بود بنابراین در سال ۴۶۹ میلادی پاپ گلاسیوس تصمیم گرفت به آن رنگ و بوی مسیحیت ببخشد و اعلام کرد که از حالا به بعد این جشن به افتخار سن ولنتاین برگزار خواهد شد. سن ولنتاین رومی جوانی بود که به دست امپراتور کلودیوس دوم کشته شد. گفته می شود مرگ او به دلیل کنار نگذاشتن مسیحیت بود و در ۱۴ فوریه ۲۷۰ میلادی اتفاق افتاد. اما چرا سن ولنتاین کشته شد؟ در افسانه ها آمده که در قرن سوم پس از میلاد امپراتور کلادیوس دوم نمی خواست که هیچ یک از سربازانش عاشق کسی شوند و ازدواج کنند چرا که فکر می کرد همسر و خانواده توجه سربازان را از وظیفه شان نسبت به او منحرف می کند و گاهی اوقات باعث می شود که مردان اصلا در جنگ شرکت نکنند.
امپراتور به سربازان بیشتری نیاز داشت پس ازدواج کردن را غیر قانونی اعلام کرد و هرکس که مراسم عقد را برگزار می کرد باید کشته می شد. گفته می شود سن ولنتاین از دستور منع ازدواج سرپیچی می کرد و جوانان را در خفا به عقد هم درمی آورد، اما او را پیدا کردند و کشتند. داستان دیگری می گوید که مردی به نام ولنتاین به خاطر کمک به مسیحیان آزار دیده در زندان بود. ولنتاین زندانبان خود را به مسیحیت فراخواند و او و تمام خانواده اش را مسیحی کرد. زندانبان دختر نابینایی هم به نام جولیا داشت که ولنتاین به او دلبسته شد و البته بینایی او را هم شفا داد. اما پیروزی با عشق نبود. صبح روز اعدام، ولنتاین نامه ای به جولیا نوشت و آن را «از طرف ولنتاین تو» امضا کرد.
در ایتالیا هم در قرون وسطی فستیوال بهاره ای برگزار می شد که در آن جوانان مجرد در باغ ها جمع می شدند و به شعر های عاشقانه و موسیقی گوش می کردند. پس از آن دو به دو در باغ قدم می زدند. در فرانسه هم همین رسم مدتی اجرا می شد اما حسادت زیادی برمی انگیخت و مشکلاتی به وجود می آورد که این رسم را از ادامه بازداشت. رسم کشیدن نام «ولنتاین» یا محبوب در انگلستان قرن ها ادامه داشت حتی وقتی که اشغال رومی ها به پایان رسید. مردان جوان در انگلستان نام تمام زنان جوان را روی تکه های کاغذ می نوشتند، آنها را تا می کردند و در کاسه ای می ریختند. مردان جوان می بایست با چشم بسته نامی را از کاسه بیرون می کشیدند. نام دختری بیرون می آمد و به این معنا بود که دختر برای یک سال آینده «ولنتاین» او بود. همین فستیوال به گونه دیگری هم برگزار می شد: دو رومی جوان که توسط کشیش تبرک شده بودند شلاق چرمی از پوست بز به دست می گرفتند و در خیابان ها می دویدند. شلاق چرمی فبروا نامیده می شد که کلمه لاتین آن فبرواتیو و معنی آن اهتزاز شلاق مقدس است. این کار برای تطهیر انجام می شد. کلمه February که هم اکنون به کار می بریم هم از همین ریشه است. آنها اعتقاد داشتند اگر این شلاق به زنی برخورد کند او بهتر می تواند بچه به دنیا بیاورد. این موضوع باز هم باروری را تداعی می کند. براساس افسانه ها، آنها این کار را به افتخار فونوس ایزد جنگل و کشتزارها انجام می دادند که شبیه به خدای یونانی، پن است. اکنون ماه فوریه برای اکثر ما برابر با بهار نیست و در خیلی جاها در این ماه روی زمین پوشیده از برف است. رومی ها جشن لوپرکالیا در روز چهاردهم و روز ولنتاین در پانزدهم فوریه را درهم آمیختند که هفت هفته پس از انقلاب زمستانی بود و پیشرفت زمستان به سوی بهار را نشان می داد. در قرون وسطی فکر می کردند پرندگان روز چهاردهم فوریه جفت انتخاب می کنند بنابراین، این روز قرن ها به عنوان روز رسمی جفت یابی به شمار می آمد. افسانه دیگر درباره روز ولنتاین نه به رومی ها بلکه مربوط به نروژی ها است. نروژی ها سن گالانتینی داشتند که به معنی «عاشق زن ها» است. در زبان انگلیسی «گ» نروژی مانند «و» تلفظ می شود و صدای آن «ولنتاین» می شود نروژی ها عقیده دارند سن گالانتین آنها بخشی از تاریخ روز سن ولنتاین امروزی است. اما فرانسوی ها هم عقیده دارند کلمه ولنتاین از کلمه گالانتین می آید که به معنی عشاق است.
کلیسای کاتولیک روم تمام سعی خود را برای تحریم این فستیوال باروری و همسریابی کرد. با این حال این رسم در جوامع باقی ماند، کلیسا هم از مبارزه با آن دست برداشت و تصمیم گرفت آن را به روز مقدس مسیحی برای سن ولنتاین بدل کند. بنابراین در سال ۱۶۶۰ چارلز دوم به طور رسمی روز ولنتاین را در جامعه انگلیس رواج داد. به همین دلیل انگلستان نخستین کشوری است که چاپ کارت تبریک به خصوص آنها که عشق، تحسین، دلباختگی و سایر احساسات را نشان می دادند شروع کرد. روز سن ولنتاین ۱۶۲۹ از طریق پاک دینان به آمریکا رفت ولی در آنجا هم با مخالفت بعضی از بزرگان کلیسا مواجه شد. اما عشق پیروز شد و کلیسا نتوانست مانع عشق و احساسات شود.
حدود یکصد سال گذشت تا نخستین کارت ولنتاین در آمریکا به وجود آمد. مارجری بروز (از انگلستان) قدیمی ترین کارت ولنتاین شناخته شده را در سال ۱۴۷۷ به جان پاستون فرستاده است. برای ولنتاینی که زمانی به معنی «محبوب» بود و بعد نماینده «پیام عشق» شد. ساموئل پپیز در ۱۴ فوریه ۱۶۶۷ در دفتر خاطراتش شرح داده که یک جور ولنتاین از همسرش دریافت کرده است. ولنتاین او یک برگ کاغذ آبی بود که نام همسرش با حروف طلایی در آن نوشته شده بود و جد ولنتاین های بعدی به شمار می رفت. اما خیلی طول کشید تا این رسم فراگیر شود. یکصد سال طول کشید که گذاشتن نامه عاشقانه ولنتاین در درگاهی خانه محبوب متداول شد. اگرچه کلیسای کاتولیک به خودی خود از ولنتاین به هیجان نیامد، اما این رسم به تدریج در کشور های کاتولیک رواج یافت. جای تعجب است که ولنتاین ها به وسیله راهبه ها درست می شد که یک قلب توری و تزئین شده با نقاشی گل و طرح کوپیدون [در اساطیر رومی رب النوع عشق] یا فرد مذهبی مقدس دیگری در وسط آن بود. هدایای ولنتاین همیشه به صورت قلب هایی که امروز می شناسیم نبودند. بیشتر آنها «پاکت های کاغذی» بودند و تا می شدند. پست کردن آنها هم گران درمی آمد پس پاکت ها را تا می کردند و با موم مهر می کردند. منبع:کلوب
دختري بود نابينا که از خودش تنفر داشت که از تمام دنيا تنفر داشت و فقط يکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنين گفته بود « اگر روزي قادر به ديدن باشم حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم عروس حجله گاه تو خواهم شد »
*** و چنين شد که آمد آن روزي که يک نفر پيدا شد که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد و دختر آسمان را ديد و زمين را رودخانه ها و درختها را آدميان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به ديدنش آمد و ياد آورد وعده ديرينش شد : « بيا و با من عروسي کن ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »
*** دختر برخود بلرزيد و به زمزمه با خود گفت : « اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ » دلداده اش هم نابينا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسري با او نيست
*** دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشکهايش را نبيند و در حالي که از او دور مي شد گفت « پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »
تقديم به عاشقان عشق
اي کاش دوست داشتن را تجربه نمي کردم، تجربه ي تلخي بود... ديگر هيچ وقت نمي خواهم حضوري گرم، سرماي وجودم را محو کند ديگر هيچ گاه به نگاه عاشقي دل نمي بندم و هيچ گاه به سلام مهرباني پاسخ نخواهم داد
پرسيدم : عشق چيست ؟ گفت : آتشي است . گفتم : مگر آن را ديده اي ؟ گفت : نه در آن سوخته ام
ميگفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگويي بميرميميرم... باورم نمي شد... فقط يک امتحان ساده به او گفتم بمير...! سالهاست در تنهايي پژمرده ام... - کاش امتحانش نمي کردم
افسوس.... آن زمان که بايد دوست بداريم کوتاهي ميکنيم... آن زمان که دوستمان دارند لجبازي ميکنيم... و بعد... براي آنچه از دست رفته آه ميکشيم
تو كتاب خوندم سيگار بده ديگه نكشيدم، تو كتاب خوندم مشروب بده ديگه نخوردم، تو كتاب خوندم دروغ بده ديگه نگفتم، تو كتاب خوندم عشق بده، ديگه كتاب نخوندم
خيلي وقته كه ديگرواژه هايمان طعم حسرت مي دهند. بي عشق تر از هميشه نفس مي كشيم در كوچه پس كوچه هاي تنهاييمان قدم مي زنيم. و فقط منتظر يك نگاه ساده يك كلام پاك و يك نداي عشق هستيم .
انتظارمان انگار ابديست.سالهاست كه ديگر عشق مرده است. ديگر كسي از اين وازه چيزي نمي داند .همچون برگهاي زرد خزان در پي باد صبا مي دويم و با خود زمزمه ميكنيم:اي كاش فردا روز عاشق شدمان باشد
فقط سكوت فقط سكوت ميكنم چون خود بلند ترين فرياد است فريادي از ته د ل از آنجا كه غم سرچشمه ميگيرد گل عشق ميرويد و نفرت مي جوشد
فقط سكوت ميكنم چون به من اجازه ي ديدن ميدهد ديدن هر آ نچه فرياد نمي گذارد ببينم چشمانم را ميبندد و مرا در خشم حل مي كند چقدر زيباست نشانه ي رضايت پس فقط سكوت ميكنم چون زيبايي را دوست دارم.
تنهایی را دوست دارم .
عادت کرده ام که تنها با خودم باشم ،
دوستی میگفت عیب تنهایی این است که عادت میکنی خودت تصمیمی می گیری، تنها به خیابان می روی، به تنهایی قدم میزنی .
پشت میز کافی شاپ تنهایی می نشینی و آدمها را نگاه میکنی ، ولی من به خاطر همین حس دوستش دارم .
تنها که باشی نگاهت دقیق تر می شود و معنا دار ؛
چیزهایی می بینی که دیگران نمی بینند،
در خیابان زود تر از همه میفهمی پاییز آمده و ابرها آسمان را محکم در آغوش کشیده اند میتوانی بی توجه به اطراف، ساعتها چشم به آسمان بدوزی و تولد "بـــــاران" را نظاره گر باشی.
برای همین تنهــــــایی را دوست دارم
زیرا تنها حسی است که به من فرصت می دهد خودم باشم
با خودم که تعارف ندارم
سالهاست به تنهـــــایی عــــادت کرده ام ....
نوشته شده توسط AMIN در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,
عشق زیباترین حادثه ای است که در زندگی رخ می دهد. عشق لذتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق، علاقه ای لطیف و یا جاذبه ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می تواند در حوزه هایی غیر قابل تصور ظهور کند. وقتی کسی را دوست دارید علائمی در شما ظاهر می شود که وجود این عشق را تایید میکند. در این مقاله با ۱۲ نشانه اصلی که ثابت می کند عشق در قلب شما جوانه زده است و همچنین انواع عشق و تقسیم بندی آن ها آشنا خواهید شد. اگر این علائم را در خود دیدید دیگر به عشق خود نسبت به طرف مقابل شک نکنید و قدم های خود را استوارتر بردارید.
۱- متن ها و اس ام اس های او را دوباره و دوباره می خوانید.
۲- وقتی با او هستید بسیار آهسته قدم می زنید.
۳- هر زمان که پیش او هستید، تظاهر به خجالتی بودن می کنید.
۴- وقتی به او فکر کنید، قلباتان تند تر و تند تر می تپد.
۵- زمانی که به صدایش گوش می دهید، بدون دلیل لبخند می زنید.
۶- وقتی او را تماشا می کنید، دیگر قادر به دیدن اطرافیانتان نیستید و فقط او را می بینید.
۷- شروع به گوش دادن به آهنگهای آرام می کنید.
۸- او همه فکر شما می شود.
۹- بوی او شما را به وجد می آورد.
۱۰- متوجه می شوید که زمان فکر کردن به او، همیشه به خود لبخند می زنید.
۱۱- حاضرید هر کاری برایش انجام دهید.
۱۲- هنگام خواندن این متن همواره فقط یک نفر در ذهن شما بود. اگر عاشقید دکمه لایک را کلیک کنید!
انواع عشق:
- عشق حیرانی – اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شده است. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل می گیرد.
- عشق با وقار – نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانم ها و عاشقان آنها به کار می رفت.
- عشق دروغین – نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات(می توان مفهوم عشق را برای این نوع، قائل نشد.)
- عشق جنسی (eros) – میل جنسی نسبت به یک فرد
- عشق به خانواده – عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها
- عشق آزاد – رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمی شود
- شیفتگی – در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار می رود یعنی «دوستت دارم چون…»
- عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که در آن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شده است.
- عشق ظاهری – رابطه عاشقانه ای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولاً کمتر راستین و واقعی است.
- عشق به مذهب – تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب
- عشق رومانتیک – علاقه ای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است
- عشق راستین – عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
- عشق یک طرفه – مهر عاطفه ای که یک طرفه است
- شهوت – عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
- عشق لحظه ای – عشقی که در لحظه ای که فرد برای اولین بار با فردی تماس می گیرد به وجود می آید. از این عشق به مراتب در داستان ها و ادبیات یاد شده است و به “ love at first sight ” معروف است.
- عشق مستلزم فداکاری – فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری بر مبنای عشق.
تقسیم بندی انواع عشق:
۱- اروس(eros): عشق شهوانی – عشق به زیبایی – فاقد منطق – عشق فیزیکی که بواسطه جذابیت و کشش های جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان می گردد -همان عشق در نگاه اول – با شدت آغاز شده و به سرعت فروکش می کند.
۲- لودوس(ludus): عشق تفننی – این عشق بیشتر متعلق به دوران نوجوانی می باشد – عشق های رمانتیک زودگذر – لودوس ابراز ظاهری عشق می باشد – کثرت گرا نسبت به شریک عشقی – به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر می رسد.
۳- فیلو(philo): عشق برادرانه – عشقی که مبتنی بر پیوند مشترک می باشد -عشقی که بر پایه وحدت و همکاری بوده و هدف آن دست یابی به منافع مشترک می باشد.
۴- استورگ(storge): عشق دوستانه – وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع متقابل – در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می باشد – صمیمانه و متعهد- رابطه دراز مدت است – پایدار و بادوام – فقدان شهوت.
۵- پراگما(pragma): عشق منطقی – این مختص افرادی است که نگران این موضوع می باشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک می باشد – پایبند به اصول منطق و خردگرا می باشد – همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.
۶-مانیا(mania): عشق افراطی – انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز – شیفتگی شدید به معشوق – اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه – مانند وسوسه می ماند و میتواند به احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد – عشق دردسر ساز – عشق وسواس گونه.
۷-اگیپ(agape): عشق الهی – عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) – عشق گرانقدر
قرآن: قرآن در سوره روم آیه ۲۱ چنین آورده است:
و از نشانه های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان دوستی و رحمت قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می اندیشند قطعا نشانه هایی است.
بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون منظور ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه در میان است، اگرچه خواستگاری، بدون بیان عشق، برای ازدواج مانعی ندارد. تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی (بدون اظهار آن) اشکالی ندارد.
از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی شود و همواره در خاطر او باقی می ماند»
نوشته شده توسط AMIN در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,
مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه، به عادت آب دادن گلهای باغچه بدل شود! عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنیست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن. تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمیسپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار میشکند.
میتوان شکستهاش را، تکههایش را، نگه داشت.
اما شکستههای جام ،آن تکههای تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانهها، جای حس عاشقانه را خوب میگیرند
نوشته شده توسط AMIN در پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.
گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .
جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما...گاو دم نداشت!
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.
نوشته شده توسط AMIN در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت !
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟
اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :
1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.
لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.
به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!
و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :
دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است... .
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.
1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
3ـ زندگی شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.
نوشته شده توسط AMIN در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی:
اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی! سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است. و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.
خوشبختی، چیزی ست كه در وجود شماست و از دیدگاه شما سرچشمه می گیرد.
نوشته شده توسط AMIN در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,
مردی، دیر وقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظارش بود. - بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله حتما، چه سوالی ؟ - بابا ، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول می گیرید؟ - مرد با عصبانیت پاسخ داد: " این به تو ربطی ندارد، چرا چنین سوالی می کنی؟" - فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر می گیرید؟ - اگر باید بدانی خوب می گویم، 10 دلار. پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود، آه کشید. سپس به مرد نگاه کرد و گفت:" می شود لطفاً 5 دلار به من قرض بدهید ؟" مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :" اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال، فقط این بود که پولی برای خرید یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری، سریع به اتاقت برو، فکر کن و ببین که چرا این قدر خودخواه هستی؟! من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم." پسر کوچک ،آرام به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد:" چطور به خودش اجازه می دهد برای گرفتن پول از من چنین سوالی بپرسد؟!" بعد از حدود یک ساعت، مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعاً چیزی بوده که او برای خریدش به 5 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد. ـ خواب هستی پسرم؟ ـ نه پدر، بیدارم. ـ فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 5 دلاری که خواسته بودی. پسر کوچولو نشست، خندید و فریاد زد : "متشکرم بابا !" بعد دستش را زیر بالشش برد و چند اسکناس مچاله شده در آورد. مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته است، دوباره عصبانی شد و غرولند کنان گفت: "با اینکه خودت پول داشتی ، چرا باز هم پول خواستی ؟" پسر کوچولو پاسخ داد: "برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من 10 دلار دارم. می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ دوست دارم با شما شام بخورم..."
کار و خانواده مایه آرامش انسانند و اگر بین این دو تعادل نباشد نشاط و شادابی و آرامش از انسان سلب خواهد شد و در چنین وضعیتی انسان دچار خسارتی جبران ناپذیر می شود. به دلیل آنکه سرمایهای را از دست داده که قابل جبران نیست و آن سرمایه وجود خودش می باشد.
نوشته شده توسط AMIN در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد كه در فاصله ای دور از خانه اش روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به كنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست كه بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف كنند. پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده. پسر دوم گفت: نه... درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید ِشكفتن. پسر سوم گفت: نه... درختی بود سرشار از شكوفه های زیبا و عطر آگین... و باشكوهترین صحنه ای بود كه تا به امروز دیده ام. پسر چهارم گفت: نه !!! درخت بالغی بود پر از میوه ها... پر از زندگی و زایش! مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت كنید، همه ی آنچه که هستید و همه ی لذت، شوق و عشقی كه از زندگیتان بر می خیزد فقط در انتها نمایان می شود، وقتی که همه فصل ها آمده و رفته باشند! اگر در زمستان تسلیم شوید، امید ِ شكوفائی «بهار»، زیبایی «تابستان» و باروری «پاییز» را از كف داده اید! مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادی تمام فصل های دیگر را نابود كند!
زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین، در راههای سخت پایداری كن، لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند!
پیروز و پر نشاط باشید
نوشته شده توسط AMIN در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,
دل من دیر زمانی است که می پندارد: دوستی نیز گلی است، مثل
نیلوفر و ناز، ساقه ترد و ظریفی دارد، بی گمان سنگدل است آنکه روا
می دارد جان این ساقه نازک را، دانسته بیازارد. در زمینی که ضمیر
من و توست از نخستین دیدار هر سخن،
هر رفتار دانه هایی است که می افشانیم برگ و باری است که می
رویانیم آب و خورشید و نسیمش مهر است گر بدان گونه که بایست به بار
آید، زندگی را به دل
انگیزترین چهره بیاراید، آن چنان با تو درآمیزد این روح لطیف که
تمنای وجودت همه او باشد و بس. بی نیازت سازد، از همه چیزو همه کس. زندگی،
گرمی دلهای به هم پیوسته ست تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست. در
ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز، عطر جان پرور عشق گر به صحرای نهادت نوزیده
است هنوز دانه ها را باید از نو کاشت. آب و خورشید و نسیمش را از
مایه جان خرج می باید کرد. رنج می باید برد، دوست می باید
داشت. با نگاهی که در آن نور ببارد لبخند دست یکدیگر را بفشاریم
به مهر جام دلهامان را مالامال از یاری، غمخواری بسپاریم به
آواز بلند: شادی روی تو ای دیده به دیدار تو شاد باغ جانت همه
وقت از اثر صحبت دوست تازه عطرافشان گلباران باد
نوشته شده توسط AMIN در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,